آسمــانی آبی ...
آسمــانی آفتـــابی ...
و البتهـ سیــاهـ ...
خورشیــدی تابانـ ...
خورشیــدی خندانـ ...
نهـ خورشیــد هم میبــارد پا بهـ پای ابـــر هایی کهـ بی صدا اشکــ میریزنــد
ابرهایی کهـ آهستهـ آهستهـ اشکـ هایشــان را قورت میدهند !!
و ستارهـ در شبـ دیگــر شاد و خندان نیستــ ...
دیگـــر از این سوی آسمــان به آن سو پرواز نمیکنــد 

و اما کاروانی خستــهـ ...
کاروانی تنهــا آهستـهـ آهستهـ ردّ پای خــود را بر روی چهــره ی ســرد کویــر حکـــ میکنــد ... !!
کجایی رهگـــــــــــــــذر آشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــنا بیا